جدول جو
جدول جو

معنی آب شناس - جستجوی لغت در جدول جو

آب شناس
کسی که محل آب های زیرزمینی را می شناسد و می داند کدام نقطه آب دارد و برای حفر قنات یا کندن چاه مناسب است، کسی که بر بالای کشتی می رفته و گرداب ها و حرکت موج های دریا را خبر می داده و راهنمای کشتی بوده، کسی که متخصص در علم واکنش های شیمیایی، فیزیکی و زیستی آب است
فرهنگ فارسی عمید
آب شناس
(تُ / تَ نَنْ دَ / دِ)
آنکه غرقاب و تنک آب را از یکدیگر بازداند و راه نمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند:
بنزد آبشناس آن کس است طعمه موج
که زآب علم تو دارد گذر طمع به شناه.
رضی الدین نیشابوری.
زیر رکاب تواند کارگذاران رهین
پیش عنان تواند آب شناسان مطیع.
رضی الدین نیشابوری.
، مقنی که داندکدام زمین را آبست و کاریز در آن توان کردن. قناقن. قن قن. (ربنجنی) (السامی فی الاسامی). و مجازاً رسم و قاعده دان. و آبشناسان جمع آن است
لغت نامه دهخدا
آب شناس
شناسنده آبهای زیرزمینی
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
فرهنگ لغت هوشیار
آب شناس
((ش ِ))
شخصی که داند کدام جای از زمین آب دارد و کدام جا آب ندارد، آن که غرقاب و تنگ آب را از یکدیگر باز داند و راهنمای کشتی شود تا بر خاک ننشیند، قاعده دان، صاحب مهارت در علوم، حقیقت شناس
تصویری از آب شناس
تصویر آب شناس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبض شناس
تصویر نبض شناس
پزشکی که با گرفتن نبض بیمار حالت او را تشخیص دهد، نبض شناسنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلب شناس
تصویر قلب شناس
آنکه زر و سیم ناسره را بشناسد، آنکه باطل را از حق تمیز دهد، کسی که مردم ریاکار را تشخیص دهد، برای مثال گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ / یا رب این قلب شناسی ز که آموخته بود (حافظ - ۲۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
رگ زن، فصاد، کسی که رگ های بدن را می شناسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
خداشناس، کسی که معتقد به حقیقت و راستی است، آنکه حق نعمت یا خدمت و مساعدت کسی را در نظر داشته باشد و قدردانی و شکرگزاری کند، برای مثال گر انصاف خواهی، سگ حق شناس / به سیرت به از مردم ناسپاس (سعدی۱ - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب آشنا
تصویر آب آشنا
کسی که شناوری بداند، آشنا به آب، شناگر، برای مثال کسی کاندر آب است و آب آشناست / از آب ار چو آتش نترسد رواست (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۸)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ شِ)
کنایه از خروس عرشی باشد که چون او بانگ آورد خروسهای زمین به صدا درآیند. (از حاشیۀ دیوان خاقانی) ، خروس:
ماییم مرغ عرش که بر بانگ ما روند
مرغان شب شناس نواخوان صبحگاه.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از تن شناس
تصویر تن شناس
کسی که به معرفت احوال تن را حاصل کرده طبیب، ظاهری قشری
فرهنگ لغت هوشیار
چم شناس سخن شناس: روش شناس کسی که از نص کلام الله مطلع باشد: مجتهد هرگه که باشد نص شناس اندر آن صورت نیندیشد قیاس. (مثنوی. نیک. 204: 3)
فرهنگ لغت هوشیار
دلزنه شناس تبرگشناس پزشک که بوسیله لمس نبض حالت بیمارراتشخیص دهد: دست رباب رامجس تیزوضعیف وهرنفس نبض شناس بررگش نیش عنای نوزند. (خاقانی. سج. 459)
فرهنگ لغت هوشیار
آنکس که سیم و زر قلب را شناسد، کسی که حق را از باطل تمیز دهد، ریا کار را بشناسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
زهر شناس آنکه انواع سموم را شناسد زهر شناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی شناس
تصویر پی شناس
آنکه اثر پای را شناسد کسی که رد پای را تواند یافت قائف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
صاحب حق، خداشناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم شناس
تصویر دم شناس
حکیم و طبیب و دانا و کار آزموده، حکیم حاذق
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه باحوال اسب و انواع آن معرفت دارد آنکه نیک و بد اسبان را دریابد سر رشته دار و آگاه در کار اسب اسب شناسنده شناسنده اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انار
تصویر آب انار
آبی که از فشردن انار گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب قنات
تصویر آب قنات
پرشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب نشاط
تصویر آب نشاط
مذی، نطفه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بو شناس
تصویر بو شناس
آنکه شامه صحیح دارد
فرهنگ لغت هوشیار
آدمی شناس آنکه اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رگ شناس
تصویر رگ شناس
کسی که رگهای بدن را می شناسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب آشنا
تصویر آب آشنا
آنکه شناوری داند، سباح، آنکه معرفت به سباحت دارد، شناگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدم شناس
تصویر آدم شناس
((~. ش ِ))
آن که اخلاق مردم را از قیافه و طرز رفتار و گفتار آنان درک کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب نشاط
تصویر آب نشاط
((بِ نَ))
منی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حق شناس
تصویر حق شناس
((حَ ش))
معتقد به حقیقت و راستی، خداشناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آب قنات
تصویر آب قنات
پرشک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسیب شناس
تصویر آسیب شناس
Pathologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سم شناس
تصویر سم شناس
Toxicologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عصب شناس
تصویر عصب شناس
Neurologist, Neuroscientist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وبا شناس
تصویر وبا شناس
Epidemiologist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از وبا شناس
تصویر وبا شناس
epidemiologista
دیکشنری فارسی به پرتغالی